يادداشت هاي بازمانده



مردي که راهي سفر به جهان نه ميشود با چند خطر بزرگ روبروست. اول اينکه مرد ممکن است به اجبار دست به سفر بزند، به اين معنا که حس کند لازم است جهان نه را بشناسد ولي احترامي براي اين جهان قائل نباشد، مردي که صرفا خودش را با جهان منطقي مردانه که در آن دستاورد‌ها شرط پيدا کردن ارزش است تعريف ميکند هرگز نميتواند درک کند اين که يک زن ميتواند مدت‌ها به دو عدد پنير پيتزا خيره شود تا يکي از آن‌ها را انتخاب کند يعني چه و چه رنگين کمان وصف ناپذيري در ابن حرکت نهفته است. احترام به دنياي نه شرط اول قدم است براي توفيق و الا بدون به رسميت شناختن اين جهان سفر به آن چه معنايي ميتواند داشته باشد جز کاريکاتوري مضحک که زن زودتر از هر کسي به تمسخر آميز بود شرايط مسافرش پي ميبرد.



دوم اينکه مرد بايد بداند وقتي از عالم مردانه به جهان نه سفر ميکند قوانين بازي صد درصد تغيير ميکنند. ماننپ فضانوردي که به ماه ميرود و آنجا ديگر قانون جاذبه وجود ندارد. منطق مردانه که منطقي باينري و سياه و سفيد است به شدت در جهان نه که همه چيز در آن تابع منطق فازيست گيج و هراسان مي‌شود. مرد هنگام سفر به جهان نه بايد بداند که قوانين اين دنيا با هر چه که از ن ميدانسته متفاوت است و فراتر از آن تلاش براي درک آن قوانين با ديد مردانه مضحک و بي اعتبار خواهد بود.


 


سومين خطر براي مسافر، زماني رخ ميدهد که مرد جذب جهان نه شود به طوري که بخش مردانه‌اش را فراموش کند. در اين حالت ممکن است مرد مانند بي مايه ترين ن رفتار کند چنان از زات مردانه‌اش دور شود که هم از جايگاه خودش در جهان مردانه سقوط کند و هم هرگز در جهان نه پذيرفته نشود. حتمل مردهايي را ديده‌ايد که هيچ تعهدي را نميپذيرند و هرگز نمي‌شود روي حرفشان حساب کرد، مدام در حال غيبت و بدگوييند و. در واقع مردي که در جهان نه مردانگيش را فراموش کند صرفا قادر است بخش تاريک دنياي نه را زندگي کند نه بخش متعالي و درخشان نگي را.


 


حالا بياييد فرض کنيم مرد به جهان نه احترام گذاشت، قوانين جهان نه را شناخت و از آن‌ها لذت برد و حتي در هنگام سفر مردانگيش را هم فراموش نکرد. حالا مرد مسافر ما تازه رسيده به جزيره سيرن‌ها. خطر تازه دارد شروع ميشود. چهارمين مانع بزرگ در سر اين سفر، زنيست که انگيزه سفر بخاژر او کشل گرفته. ميپرسيد چطور؟ يونگ ميگويد ″اگر ميخواهيد ناخوداگاه جمعي عصر خودتان را بشناسيد به پژوهش در خوداگاه مردمان هزار سال قبل از خود روي آوريد چون ناخوداگاه جمعي ما شباهت به خوداگاه مردمان يک هزار قبل دارد.″ با اين فرض ناخوداگاه جمعي ن عصر ما نزديک است به خوداگاه ن يک هزاره قبل. همان زماني که مرد خداي زن و سايه سر و حل المسائل زندگيش بود. اين مساله در سطح ناخوداگاه باعث مي‌شود زن از مرد زندگيش توقع داشه باشد همان شکارچي مقتدر اجدادي باشد، شواليه‌اي که بر هر خصم مقتدر غلبه ميکند و شاهزاده خانمش را از بند اسارت آزاد مي‌کند. مهم نيست که زن در جهان بيرون چقدر فمنيست يا چقدر متکي به خودش باشد. بخشي از تصوير مردانگي در عمق ناخوداگاه زن همچنان با مرد قهرمان که هرگز اشک نميريزد و خم به ابرو نمياورد تعريف شده. حالا برگرديم مرد مسافر: او که تازه دارد با حوزه عواطف آشنا مي‌شود قطعا تغيير خواهد کرد. اشک مي‌ريزد، عواطفش را ابراز مي‌کند، نرمخو مي‌شود، شايد دست از تلاش قهرمانانه براي رشد و پيشرفت بردارد و مدتي به درون بپردازد و. زن ممکن است در ظاهر ازين تغييرات، صميمانه استقبال کند اما همان عدم انطباق ميان تصوير کهن الگويي مرد در ناخوداگاه زن با مرد مسافر باعث تعتي خواهد شد که لاجرم زن، تسخير شده و دست به تحقير مرد خواهد زد.(قطعا ن در لحظه خوتندن اين متن شديدا با اين قسمت مخالفت خواهمد کرد اما خودشان هم خوب مي‌دانند که چقدر اين بخش در ذهنيت انان از يک مرد ايده‌ال صحت دارد). مرد نمي‌داند چه اتفاقي برايش دارد ميافتد. حيران خواهد بود و ممکن است يا براي بازيابي موقعيت پيشينش سفر خود را ول کند و يا در همان شرايط تحقير شده بماند و به مانند دريانوردان توسط سيرن ها دريده شود.


 


براي نجات، مرد مسافر بايد لحظه طلايي چرخش را پيدا کند. مرد بايد بداند هرچند سفرش به جهان نه با انگيزه شناخت يک زن بيروني-معشوق همسر و حتي مادر-اتفاق افتاده است اما در نهايت تبديل به سفري اسطوره‌اي براي شناخت زن دروني يا آنيماي خود خواهد شد. اگر مرد بتواند دريابد که از کجاي راه ديگر در پي کسب رضايت زن بيروني نيست و تمرکزش بر زن درونيست در برابر ناملايمت زن بيروني ديگر آسيب پذير نخواهد بود. اگر مرد بتواند زن دروني را بشناسد، دوستش داشته باشد و به آن اورا به رسميت بشناسد به تعريف جديدي از مردانگي خواهد رسيد. مردانگي‌اي واقعي که با مردنمايي پسر بچه به شدت متفاوت است و اين مردانگي جديد آنچنان براي زن زندگي مرد جذاب خواهد بود که مرد مسافر پاداش مضاعف بيروني نيز علاوه بر سعادت دروني دريافت خواهد داشت.


 


اوليس به هنگام مواجهه با سيرن ها در گوش مردانش موم ريخت و خود را نيز به دکل کشتي بست تا بتواند به سفر ادامه دهد. بعضي وقت‌ها بايد در سفر به جهان نه، به صدا هاي بيرون توجهي نکرد و فقط به رفتن ادامه داد. بعضي وقت‌ها خود سفر رسيدن است، سفر بايد کرد.


در بخشي از اوديسه هومر، که شرح بازگشت اوليس از تروا به زادگاهش ايتاکاست، اوليس و يارانش به جزيره اي ميرسند که متعلق به سيرن هاست. سيرن ها موجوداتي نيمه زن و نيمه پرنده اند که صداي بينهايت زيبايي دارند و با آوازي مقاومت ناپذير دريانوردان را به نزد خود فرا ميخوانند چنانکه هيچکس تاب مقاومت در برابر اين دعوت ندارد و هر کس هم به ديدار سيرن ها برود تکه تکه شده و توسط آنها خورده ميشود. هر مردي که بدون آگاهي به جهان نه سفر کند عاقبتي بهتر از ملوان هايي که به چنگ سيرن ها ميافتند نخواهد داشت. جهان نه جهان عجيبيست. ورود بي محابا به اين جهان وسوسه اي قدرتمند است. يادتان باشد وسوسه براي کسي در کار است که اصولا راهي سفر زندگي شده باشد. سيرن ها دريانوردان را به نزد خود ميخواندند نه يکجا نشيناني را که اصولا جسارت به دريا زدن را نداشتند و ندارند. ممکن است بپرسيد راه حل اين ماجرا چيست؟ چطور يک مرد مي تواند به جهان نه سفر کند بي آنکه آسيبي ببيند؟ چگونه مي تواند بدون سفر به جهان نه به تعامل با ن بپردازد: عاشقشان شود، به عنوان همسرشان وارد زندگي آنان شود؟ و. سوال دوم پاسخ ساده اي دارد :به سنت رجوع کنيد. سنت هاي هر ملتي بهترين راهنماي همزيستي بي دردسر مردان در مواجهه با ن و جهان نه هستند. سنت هايي که عمومن مردسالارند و نوع خاصي از برخورد متقابل ميان زن و مرد را توصيه ميکنند. يادتان باشد در زمان پدر بزرگ و مادر بزرگ هاي ما زندگي تعريف داشت و انگار از دور که نگاه ميکنيم روابط زن و مرد امن تر از چيزي بود که امروزه با آن مواجه هستيم. گويي اصلا ضرورتي براي سفر به جهان نه يافت نميشد؛ اما چرا امروز همان شرايط به کارمان نمي آيد؟ چرا سنت ديگر پاسخگوي کامل رابطه مرد و زن نيست؟ چرا سفر به جهان نه يک بايد اامي براي رابطه با ن است؟


جوابش را بايد در نيمه نه ماجرا جست و جو کرد. از زمان کشف حجاب اجباري در زمان رضا شاه، تقسيم کار سنتي ميان زن و مرد بهم خورد(اين بهم خوردن به معني بد بودن نيست)، به اين معني که با حضور ن در عرصه اجتماع شکلي از رابطه که در آن مرد شکارچي به دليل در اختيار داشتن ابزار آگاهي و پول بر صدر مينشست و زن ضعيفه عهده دار مطبخ و فرزندان بود و مطيع مرد ديگر جواب نميداد. ن به دانش و قدرت مالي تجهيز شده بودند و براي ورود به رابطه با يک مرد صرفا با قودرت شکار او اقناع نمي شد. رابطه سايه سر-ضعيفه خواه ناخواه تبديل شد به يک رابطه رفاقتي. بايد رفيق ميبودي تا ميتوانستي ارتباط درستي با زن زندگيت برقرار کني. شايد تعجب کنيد و اکثرا فحش و ناسزا نسيب بنده کنيد اگر بگويم ميخ آخر تابوت ضعيفه بازي را انقلاب کبير 57 در اين مملکت زد. ني که بدون اجازه همسر حق هيچ کاري نداشتند به خيابان رفتند، تظاهرات کردند(هرچند که پاسخ خوبي هم بعد از انقلاب دريافت نکردند) به دليل اامات جنگ راحت تر به شغل دسترسي يافتند. شايد به دليل حذف برخي نگراني هاي خانواده هاي سنتي به سهولت بيشتري به دانشگاه و مدرسه رفتند و رسيدند به جايي که امروز 65 درصد ورودي هاي دانشگاه را تشکيل ميدهند،کار ميکنند پول در مياورند و. اين شکل نو از جايگاه اجتماعي، نوع جديدي از روابط ميان مرد و زن را ميطلبد که قطعا با شکل سنتي آن متفاوت است و همين جا است که سفر به جهان نه براي مردان اجتناب ناپذير ميشود. سفري با دور نماي زيبا که عموما خطر دريده شدن توسط سيرن ها در آن ناديده گرفته ميشود.


 


 


بگذاريد در مورد اين نوشته در پست بعدي حرف بزنيم و اگر عمري بود در مورد سفر بنويسم. سفري که اگر به درستي انجام شود نه تنها امکان داشتن رابطه اي بي نظير با زن زندگي هر مردي را براي او ميسر ميکند که فراتر از آن از پسر بچه هاي به ظاهر بزرگسال مرداني واقعي ميسازد.


قبل از جلفا سوار شدم، بعد جلفا شروع کرد به اشک ريختن. مسافر کناري‌ام، دخترکي که سمت راستم نشسته بود. تاکسي تاريک بود و نتوانستم چهره‌اش را ببينم، فقط فهميدم چشم‌هاي درشتي دارد، بي صدا اشک مي‌ريخت و بعضي وقت‌ها معلوم بود توان پنهان کردن هق هقش را ندارد. دلم مي‌خواست دستم را بياندازم دور شانه اش، سرش را بگذارم روي شانه‌ام و بگويم ببين دختر جان حالا با خيال راحت گريه کن، بي هيچ حساب و کتاب و فکر و خيال بعدي، کنار آدمي که چند دقيقه ديگر از تاکسي پياده مي‌شود و تو هرگز ديگر نمي‌بيني‌اش. يک وقت‌هايي آدم بايد کسي را پيدا کند که بتواند سر بگذارد روي شانه‌اش و گريه کند و بعد بگويد مرسي و برود پي کارش. يک وقت هايي آدم حتما بايد با کسي گريه کند.


امام حسين (ع) و مسير فکري عاشورا، توامان با تصوير زيبايي که در ادبيات و فرهنگ ما دارد، جلوه هاي زيبايي را با زبان و رفتارشان به تاريخ سپرده است که براي ما همان «چراغ هدايت» و يا «کشتي نجات» بوده، هست و خواهد بود. ايشان در ابتداي عزيمتشان، در وصيت نامه خويش نوشتند که قصد شرارت و فساد انگيزي، طغيان و ستم ندارند، بلکه هدفشان اصلاح گري است و قصد احيا سنت «امر به معروف» و «نهي از منکر» را در جامعه اسلامي دارند. اکنون سوال تاريخ از ما اين است، کجاي کاري که اکنون ما در فرهنگ هاي رايج عاشورايي خود داريم با اين اصول مندرج در وصيت نامه امام حسين(ع) مطابقت دارد؟


سالار شهيدان در يکي از سخنراني هاي مشهورشان خطاب به مردم مي فرمايد:


"آيا نمي بينيد که به معروف امر نمي کنند و از منکر باز نمي دارند؟"


پس، در چنين حالي، انسان مومن بايد به ديدار پروردگارش رغبت کند. بايد کسي از اثرگذاران مذهبي و مدعيان نفوذ بر فکر و رفتار جامعه حاضر شود و بگويد که آنچه به نام امام حسين (ع) در حال تبلي شدن است، «معروف» نيست و «منکر» است.


سخناني از اين طيف بسيار است اما سخن اصلي اين است که اگر آنچه را انجام مي دهيم ارتباطي با مسير امام حسين (ع) دارد، بايد مسووليت آن را نيز بپذيريم و اگر نمي پذيريم، راه حل خروج از اين وضعيت را در اختيار متوليان امر قرار دهيم.


با اطمينان خاطر ميتوان گفت که در اين کشور، دوستداران امام حسين (ع) بسيارند و اما عمل کنندگان به منش حسيني اندک.عاشورا و محرم فرصتي براي جدي ترين انديشه ها و تأمل هاي ما است. زيرا قبل از هر چيزي بايد به اين مساله انديشيد که چه کاري را ميتوان انجام داد تا مظلومان، عدالتخواهان عصر حاضر پيش از اينکه به سادگي بروند و بهانه اي شوند براي سو استفاده و ما در اشک هاي پشيماني غرق شويم، بمانند تا براي ما امکاني باشند براي يک زندگي بهتر و عزتمندانه تر؟


امام حسين (ع) مظهري از نيکويي ها است و همه اين را به خوبي مي دانيم، بنابراين بايد بکوشيم تا با ماندن و حفظ شدن ميراث ايشان، مجال تبارز بدي ها کمتر شود. به ياد امام حسين(ع)، نمادهاي نيکويي و احسان و صلح را در جامعه تقويت کنيم که عزت و شکوه و وقار ما ضمانت هاي بيشتري داشته باشند. بگذاريم اين انديشه ارزشمند و به جا مانده براي بشريت تمام روزهاي سال در خانه هاي مردم و با نگاه هاي مردم زندگي کند.


 


عاشورا پديده اي بود براي نجات بشر از ظلم و زشتي ها، اما اکنون به جايي رسيده ايم که عاشورا خود نيازمند نجات است.آري! اکنون بايد کاري کرد تا عاشورا از تحريف نجات پيدا کند. اگر امروز براي احيا مسير سرخ عاشورا نکوشيم آيندگان با پوششي محزون از محرم اما خالي از محتوا روبرو خواهند شد.


#کيوان_محمدي


هواي خانه خوب نيست.


شايد چون حال من خوب نيست.


چسبيده ام به آرزوهاي کوچکم که يکي يکي برآورده مي شوند و روزهايم مي گذرد.


اما ديروز با خودم فکر مي کردم واقعا شادم؟


شاد تر خواهم شد؟


غم وجودم را که با خودم همه جا دارم مي برم.


حتي وقتي تيپ لباس پوشيدنم را عوض مي کنم يا موبايلم را يا ارتقاء سمت مي گيرم و بعد از آن همه تلاش مي شوم دبير يک کميته در يک سازمان اصلاح طلب.


اما يک جاي کار مي لنگد.


شاد نيستم.


مهمترين چيزي که نتوانستم تغييرش بدهم.


و اين واقعيت خيلي تلخي ست.


#کيوان_محمدي


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

حجاب سجاده فرش مناجات مشاور ديجيتال پیش دبستانی و دبستان پسرانه طاها Alex Anna روغن های گیاهی یک دختر پی اچ پی کار